![]() |
دلم می خواست بابا از قاب عکسش بیرون بیاید
دختر شهید شکرالله اصغری علائی نقل می کند: دلم می خواست باز هم وقتی صدای زنگِ در می آید، زودتر از بقیه خودم را به بابا برسانم و او من را روی زانویش بنشاند و بابت نماز های یک خط در میانی که می خواندم، تشویقم کند. دلم می خواست از توی قاب عکسش بیاید بیرون. |
![]() |
دوباره غم بعد از شادی /سومین شهید مسجد |
![]() |
موشه رو بگیرش |
![]() |
بصره در تیررس |
![]() |
وقتی که فرمانده ذوب شد/ایستاده در برابر خورشید |
![]() |
الله بندسی/بنده خدا |
x □ - » |